نگاهي به چند و چون ولايت(2) مفهوم ولايت در قرآن

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اندیشه جويان و آدرس mohammad-taha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار مطالب

کل مطالب : 450
کل نظرات : 48

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 82
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 85
بازدید سال : 1676
بازدید کلی : 206786
نگاهي به چند و چون ولايت(2) مفهوم ولايت در قرآن

نگاهي به چند و چون ولايت(2) مفهوم ولايت در قرآن

خوب است واژه ولايت را در قرآن بررسي كنيم و مشتقاتش را ببينيم در چه موردي به كار رفته است. اگر بخواهيم بحث جامعي داشته باشيم به يكي دو جلسه تمام نمي شود. در اينجا چند نكته برجسته اش را عرض مي كنم. واژه «ولايت» و مشتقات آن يعني ولي، مولي، تولي، همه از يك ماده است. ريشه همه آنها ولايت است. صفت مشبهه اش ولي مي شود. جمع آن اولياء است. فعلش هم تولي است. كلمه ولي در قرآن گاهي درباره خدا به كار رفته است. همه شما آيه الكرسي را حفظ هستيد؛ «الله ولي الذين امنوا» (بقره257) خدا بر مومنين ولايت دارد. در مقابل، كافران هم ولي دارند، اما ولي آنها خدا نيست؛ ولي هاي آنها طاغوت است. والذين كفروا اولياوهم الطاغوت درباره خدا فقط مي گويد ولي، اما درباره كافران مي گويد اولياء. چون شياطين يكي نيستند، فراوانند، مثل نور و ظلمت. نور يكي است، اما ظلمت انواع دارد. به هر حال يكي از موارد ولايت، ولايت خدا بر مومنان است. مشابه اين معنا در كلمه «مولي» در سوره محمد صلي الله عليه و آله است: «ذلك بان الله مولي الذين امنوا و ان الكافرين لا مولي لهم؛ خدا مولاي مومنان است، ولي كافران مولي ندارند.»(محمد/11) معمولا مولي را به آقا معني مي كنيم. مي گوييم خدا آقاي مومنان است. سرور مومنان است، اما كافران آقا ندارند. برخي از آيات، مومنان را ولي خدا معرفي مي كنند. يادتان باشد آيات پيشين، خدا را ولي مومنان معرفي مي كرد. «الا ان اولياء الله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون؛ اولياي خدا كه همان مومنان خالص هستند هيچ ترس و بيمي ندارند» (يونس/62) كلمه اولياءالله را بسيار استفاده مي كنيم در قرآن هم مكرر ذكر شده است. پس از يك سو خدا ولي مومنان است، و از ديگر سو مومنان ولي خدا هستند. تعبير ديگري هم داريم كه مومنان ولي همديگرند: «والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض...؛ مومنان بعضي با بعضي ديگر ولايت دارند.» (توبه/71) اين ولي اوست، او هم ولي اين است. پس كلمه ولي و مفهوم ولايت به گونه اي است كه برخدا نسبت به بندگان، بر بندگان نسبت به خدا و بر مومنان نسبت به يكديگر اطلاق مي شود. مفسران و بزرگان لغت شناس درباره ريشه، مقومات و مولفه هاي ولايت تحقيق كرده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه ولايت در اصل لغت به اين معناست كه دو موجود آن چنان به هم نزديك باشند كه بين آنها هيچ چيز بيگانه اي وجود نداشته باشد. اگر چنين رابطه اي بين دو موجود باشد، مي گويند اين ولي آن موجود است. اگر كسي آن قدر به خدا نزديك بود كه بين او و خدا، بيگانه اي وجود نداشت، هم او به خدا نزديك است و هم خدا به او نزديك است؛ بنابراين هم خدا ولي اوست و هم او ولي خدا. پس هم خدا ولي مومنان است و هم مومنان ولي خدا. خود مومنان هم با يكديگر همين حالت را دارند. آنهايي كه واقعا ايمانشان كامل است آنچنان با همديگر ارتباط، اتصال و پيوند دارند كه بيگانه اي نمي تواند بينشان نفوذ كند؛ البته اين ولايت، ولايتي است كه بار معنايي ارزشي دارد؛ ولايت مثبت و ايجابي است. هميشه ارتباط، مثبت نيست. گاهي ممكن است انسان به كسي نزديك بشود و از او ضرر ببيند. درباره شيطان اتفاقا همين گونه است. در همين آيه الكرسي گفتيم: والذين كفروا اوليا و هم الطاغوت؛ ولي مومنان خداست، اما ولي كافران طاغوت است. با طاغوت هم مي شود ولايت داشت. خداوند درباره شيطان مي فرمايد شيطان بر كسي تسلط ندارد مگر كسي كه خودش را ولي شيطان كند. يعني انسان مي تواند با شيطان به گونه اي ارتباط برقرار كند كه خودش را در اختيار او قرار بدهد. وقتي كه اين گونه شد شيطان بر او مسلط مي شود، ولي او ابتدائا تسلطي ندارد. انسان به دست خودش خود را تسليم شيطان مي كند.
ولايت تكويني و ولايت تشريعي
از اين بحث دو نتيجه مي گيريم. خداوند با همه مخلوقاتش رابطه اي تكويني و وجودي دارد. او به همه چيز نزديك است: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» (ق/17) اين نزديكي و ارتباط، ولايت تكويني الهي بر همه موجودات است، اما خداوند ولايت ديگري نيز دارد. اگر انساني خودش را در اختيار خدا قرار دهد، خداوند رابطه ديگري با او برقرار مي كند، رابطه اي كه در آن خداوند مي خواهد به او خير برساند؛ او را سرپرستي مي كند؛ بلاها را از او دور مي سازد و محافظت اش مي كند. اين ولايت، تنها وقتي است كه انساني به اختيار، خودش را در اختيار خدا قرار مي دهد. اما كساني هم هستند كه خودشان را در اختيار شيطان قرار مي دهند. آنها اولياي طاغوت مي شوند. اين مقدمه اي بود براي اصل مفهوم ولايت. اين نتيجه را فراموش نكنيد كه يك ولايت تكويني داريم كه نمي شود آن را قطع كنيد و آن مالكيت خدا نسبت به همه چيز است. اين مالكيت را نمي توان از خدا سلب كرد. خدا مالك هر موجودي است و اين ملكيت، سلب شدني نيست، اما ولايت به معني دوم يعني كسي كه متصدي كارهاي طرف مقابل مي شود. خدا اين ولايت را مي تواند سلب كند. بگويد تو با من نيستي. من ديگر با تو كاري ندارم. مي تواند بگويد برو گم شو! تو ديگر با ما ارتباطي نداري. آن ولايت تكويني است و اين ولايت تشريعي.
اختياردار مردم پس از خدا
خداوند كساني را معين كرده است كه بتوانيم با آنها رابطه داشته باشيم. در اين رابطه به اذن خدا خودمان را در اختيار آنها قرار مي دهيم: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» (احزاب/ 6) اين ولايت را خدا براي پيغمبر قرار داده است. اگر مؤمنان خودشان را در اختيار پيغمبر قرار دادند و گفتند هرچه شما بگوييد قبول است، ولايت پيغمبر را پذيرفته اند، اما كساني بودند كه اينچنين نكردند. مي گفتند ما مسلمان و مطيعيم، اما در عمل مخالفت مي كردند. گاهي هم به ضرر پيغمبر اقدام مي كردند. گاهي در جلسات خصوصي شان مؤمنان را مسخره مي كردند، حتي بر ضد پيغمبر توطئه مي كردند. قرآن اينها را منافق مي نامد. در يكي از جنگ ها «ابي بن كعب» كه رئيس منافقان بود گفت: اين مهاجران- مؤمنان را مي گفت- يك مشت مردم آواره اي هستند كه به مدينه آمدند و مزاحم ما شدند. وقتي به مدينه برگرديم بيرونشان مي كنيم: «يقولون لئن رجعنا الي المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل؛ وقتي به مدينه برگشتيم كسي كه عزت بيشتري دارد اين آواره هاي ذليل را بيرون مي كند.» (منافقون/8) قرآن مي گويد كساني كه خودشان را مسلمان مي دانستند اين گونه توطئه مي كردند. اينها ولايت پيغمبر را ندارند. ولايت حقيقي آن است كه انسان خودش را در اختيار پيغمبر و امام معصوم بگذارد. بعد از ايشان هم هر كه را امام معصوم تأييد كند ولي امر مسلمين مي شود. وقتي انسان خودش را در اختيار او مي گذارد و مي گويد هرچه تو مي گويي چشم، ولايت برقرار مي شود.
ولي مؤمنان پس از پيامبر
در روز غدير وقتي پيامبر به همه حجاجي كه از مكه آمده بودند دستور داد تا كنار آن غدير (آبگير) جمع شوند، خطبه اي خواندند. فرمودند: «الست اولي بالمؤمنين من انفسهم؛ آيا من بر شما ولايت ندارم؟» (بحار/ 82/ 89) همه گفتند: بله، خدا اين ولايت را براي شما قرار داده است: «النبي اولي بالمؤمنين من أنفسهم» يعني پيغمبر اختيار مردم را بيشتر از خودشان دارد. از خود مردم به خودشان سزاوارتر است. يعني خدا براي پيغمبر اختياري قرار داده است كه بيش از خود انسان بر آنها حق تصرف دارد.
چرا پيامبر اين را فرمود؟ براي اين كه بگويد همان مقامي كه خدا به من داده است، به اذن و امر خدا براي علي(ع) تعيين مي كنم: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» آن مقدمه را فرمود تا بگويد اين مولا كه مي گويم همان اولي من انفسهم است كه اول از شما اقرار گرفتم: «الست اولي بالمؤمنين من انفسهم؛ آيا من اختيار شما را بيش از خودتان ندارم؟» گفتند: بله. فرمود: اكنون خداوند اين ولايت را براي علي(ع) قرار داده است. وقتي شعاع اين ولايت به ولي امر مي تابد مثل نور خورشيد است كه به ماه مي تابد. نور خودش نيست، ولي وقتي داده شد از آن نور استفاده مي كنيم همان طور كه از نور خورشيد استفاده مي كنيم، پس حقيقت ولايت اين است كه انسان با كسي پيوندي برقرار كند و خودش را در اختيار او قرار بدهد. اين مي شود تولي. در آن آيه هم كه خدا مي فرمايد كساني نسبت به شيطان چنين كاري مي كنند همين است: «انما سلطانه علي الذين يتولونه؛ تسلط شيطان بر كساني است كه ولايت او را مي پذيرند.» يعني خودشان را در اختيار شيطان قرار مي دهند. مي گويند حكم آنچه فرمايي! مي گويد: چشمت را اينجا به كار ببر! مي گويد: چشم. مي گويد: زبانت را آن طور به كار ببر! مي گويد: چشم. مي گويد: دست به مال مردم دراز كن! پا به ملك غصبي بگذار! مي گويد: چشم. اين مي شود ولايت شيطان. ولايت خدا كدام بود؟ مي فرمايد: چشمت را حفظ كن، به نامحرم نگاه نكن! مي گويد: چشم. مي فرمايد: گوش به موسيقي حرام نده! غيبت نكن! مي گويد: چشم. اگر انسان خودش را در اختيار خدا قرار بدهد، ولي خدا مي شود. پس حقيقت ولايت اين است كه انسان به اختيار، خودش را تابع ديگري كند. ارتباطي با او برقرار كند كه در دل، او را دوست داشته باشد؛ عملش مطابق رأي او باشد؛ وقتي كه دشمن به او حمله مي كند از او حمايت كند و جان و مالش را در مصلحت او صرف كند، اين مي شود ولايت. خدا مي خواهد بنده اش اول در مقابل خودش اين گونه تسليم باشد بعد در مقابل پيغمبر و امام معصوم و يا كسي كه جانشين و نائب امام معصوم است. اين فرهنگ اسلامي شيعي است. اهل تسنن تا پيغمبر را قبول دارند، اگرچه خيلي از آنها به آن هم عمل نمي كنند مثل بسياري از ما كه ولايت اهل بيت را قبول داريم اما به آن عمل نمي كنيم. اهل سنت به ولايت خدا و پيغمبر اعتقاد دارند، اما بعد از آن، ولايت حضرات معصومين را قبول ندارند. نزد آنها نائب امام زمان، مقامي را كه ما قائل هستيم، ندارد. اما فرهنگ شيعه اين است كه همان طور كه بايد در بالاترين درجه، از خدا اطاعت كنيم؛ دلمان با خدا باشد؛ خدا را دوست بداريم، بعد از آن بايد نسبت به پيغمبر و ائمه معصوم چنين حالتي را داشته باشيم؛ از اسمشان خوشمان بيايد؛ در دلمان محبت شان را داشته باشيم؛ احترامشان كنيم؛ در عمل نيز نشان بدهيم و به دستوراتشان عمل كنيم. اين مي شود ولايت پيغمبر و امام، وقتي هم به امام معصوم دسترسي نداريم، بايد تابع جانشين امام معصوم باشيم. اين مفهوم ولايت در فرهنگ قرآني است.
سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي (دام عزه)
مشهد مقدس- 8/9/1389
زلال بصيرت در دهه ولايت روزهاي فرد منتشر مي شود.


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تعداد بازدید از این مطلب: 198
موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود